روز‌اول‌ماجرا‌جویی🔮)

Shoghar Shoghar Shoghar · 1402/04/10 19:49 · خواندن 1 دقیقه

پارت‌دو🔮)

من‌دنیزم🔮)

برای‌خواندن‌به ادامه مطالب بروید(فلش‌بالا‌تصویر)🔮)

روز اول ماجراجویی‌:


میدونی‌من‌همیشه‌قلبمو‌مغز‌خاموش نبود...از اون روز نکبتی آغا  شد:(


فلش بک)>

شنیدین میگن که ادم از هرچی بدش بیاد سرش میاد من به این جمله اعتقادی نداشتم .
زندگیم تو دو چیز بنا شده :درد وعصبانیت
اره تا زمانی که بهترین شخص زندگیمو از دست دارم دوستم را
کسی که حتی از خانواده بیشتربهش اعتماد داشتم
بستی نسکافه ایی من
چرا این اسم چون همیشه تو لیوانش نسکافه داشت همیشه سرحال بود بازیگوش و بامزه بستنی هم بخاطر اینکه خیلی بستنی دوست داشت
اون منو از لاک تنهاییهام بیرون کشید 
یک روز لیوان نسکافه اش افتاد زمین و نسکافه درونش روی زمین بخش شد 
خون سرش هم مانند نسکافه اش شد بر زمین پخش شد
نسکافه زمانی خوبه که گرم باشه اگر سرد شود دیگر به درد نمیخورد
خون همین طوره زمانی گرم باشه خوبه ولی سرد شود دیگر زنده نیست
من اون رو در حادثه رانندگی از دست دادم 
چند پسر سوار بر ماشین که بخاطر خوشگذرانی اورا زیر کردنند و غیبشان زد و من نمی توانستم کاری کنم

بدنش سرد بود و بیجان بود
از ان زمان قلب و مغزم را خاموش کردم

Shoghar